تصویرم تو آینه انگار تصویر من نیست سایه ای رو دیوار اما سایه من نیست صدایی تو سرم آروم میگه به من دستمو بگیر و بیا تو دنیای من میرم تو دل شب تا چشمامو میبندم تو روز روشن ماه رو به روی من دارم من گُم میشم کم کم تو حرفایی که نگفتم ♪ دوباره آتیش زدم پل ها رو پشت سرم روشن میکنن شعله هاش راهو برای من حرف های تکراری میپیچند تو سرم میبرند فکرامو به جنگ با هم زندگیم کف دستم لبخند گوشه لب دیوارا میان نزدیک میخندن به هر چیز دارم من میفهمم کم کم شانسی نداشتم از اول ♪ قلبم تو دستم ابرای تاریک میره روحم از من سایه ها میان نزدیک تو روز روشن ماه رو به روی من میدونم نباختم گرچه شانسی نداشتم بی جون پا میپاشم میرم تو دل مرگ رو سایه پا میذارم خورشیدو در میارم باختن کار من نیست باختن کار من نیست باختن کار من نیست باختن کار من نیست هیچوقت