این واسه همه اونایی که از خودشون بدشون میاد فکر کنم خیلی باشیم من از خودم بدم میاد یه حسه تو من من از خودم بدم میاد چون وقتی همه جنگیدن نشسته بودم می گفتم فرشته ها رفتن فهمیدم اونا که واسه آزادی پر کشیدن فرشته بودن از خودم بدم میاد چون تا دیروزم می خواستم بازم یه تک بکوبم بگم به من چه می گفتم فقط این مهم که الان بهم برسه الکل و برسه دودم از خودم بدم میاد چون وقتی از تو خیابون میومد صدا جیغ من نشسته بودم خونه نرسه بم آسیب بسته بودم رو این که همتون ببازید فک نمیکردم که وایسید از خودم بدم میاد چون میگفتین اعتصاب و میرفتم مغازه می خواستم فقط من باشم اونی که نبازه چیزی خط روی زندگی من نندازه تازه من داشتم اندازه از خودم بدم میاد چون نمیدونم حسم باید چی باشه به اونکه ساکته کلی فش دادم بهش و حتی نمیدونستم میتونه پا بشه اون وسط جلو داعشه شاید الان اسلحه رو شقیقشه شاید ترسو غریزشه شاید اصلا میترسه که حریف نشه اصلا نمیدونم توی دلم چی جریمشه از خودم بدم میاد چون هیچ قدمی برنداشتم واسه عدالت ولی نشستم همتونو کردم قضاوت چون دیدم می زنه ولی داد نزدم بلند که چرا زد می گفتم من که دارم همچی تو زندگیم پس چرا فک کنم چی میگذره توی اوین به من چه اون نمیخوابه شبو با دل سیر چرا باید من برم واسشون تو دل شیر از خودم بدم میاد واسه بیخیالیم واسه این که تو واسه من میدی all in مثکه از معرفت نشد چیزی حالیم و پشتتم فقط مجازیو دیجیتالی یه حسه تو من من از خودم بدم میاد چون وقتی همه میجنگیدن نشسته بودم یه حسه تو من از خودم بدم میاد چون ندیدم درد تو من گرم بودم و ندیدم سردت شد نفهم بودم و نشنیدم حرفتو ازت زدمو خریدم سهمتو از خودم بدم میاد چون وقتی دیدم میکُشه چشامو بستمو دعا کردم واسه خودم وقتی گرفتم کتابو دستم هرشب ام نگا کن مستم انگار جمعس اصلا همه فکرام بن بست حسم چرا مردس دلم ته دره به جا قلس چکار کنم دیگه دارم فک می کنم منم به پا شدن ولی نمیدونم می شه چشارو بست رو منو بخشید و زد این حسابو خط من که میگم خودمم از خودم بدم میاد توام بیاد چون من کلا پرم از چرندیات همش سیاهم همش سیا بعضی و همش ریام حالم بدتره از مستیام بگو جا داری تو قلبت که منم بیام می خوام برگردم به اصل خودم از اینی که بودم من خسته شدم می خوام طمع عشقو دوباره باهات مزه کنم می خوام اون روزی که می میرم بدونم حداقل دست پرم من اَ خودم بدم میاد(اَ خودم بدم میاد) اَ خودم بدم میاد، یه حسه تو من که وقتی همه میجنگیدن من نشسته بودم می گفتم فرشته ها رفتن فهمیدم اونا که واسه آزادی پر کشیدن فرشته بودن یه حسه تو من از خودم بدم میاد