رو قبر بخت نشست یه کلاغ سیاه تو چشم من شکست جلوه ی رویاهام رویای من دوید تو دشت ارمانهات به بن بست رسید دیوار مرگو دید از بطن خون شکفت لب های تصویرگر نه کم قصه ای شد تو لالایی شب شب سیاه بود و سرد زوزه ی گرگ مقدس بود طلسم خواب تو هوا کابوس من گناه کابوس من گناه جادوگر طلسمشو خوند غول غم چشماشو مالید نه روز بود نه شب سرخی آسمون رو دید توی نگاه مردم نه زندگی بود نه مرگ نه حرفی برا گفتن نه زبون حرف گفتن توی پرچین خیالی ما مسخ علوفه هاییم نامی از ما یادمون نیست فقط میدونیم که گاویم توی پرچین خیالی ما تبعیدی بادیم نامی از ما یادمان نیست فقط میدونیم که گاویم درود بر ما که میدونیم فقط میدونیم که گاویم