باز هوایی شده ای یار من خواه نخواهی شده ای یار من باز هوایی شده ای یار من خواه نخواهی شده ای یار من باز مرا تا به کجا میکِشی باز کجایی شده ای یار من باز هوایی شده ای یار من خواه نخواهی شده ای یار من وای به حال دل بیمارِ من حالِ پریشان شده و زارِ من کار من از کار گذشت اِی صَنَم روز و شب، اندوه مَکُن بار من باز هوایی شده ای یار من خواه نخواهی شده ای یار من باز هوایی شده ای یار من خواه نخواهی شده ای یار من باز مرا تا به کجا میکِشی باز مرا تا به کجا میکِشی باز کجایی شده ای یار من باز کجایی شده ای یار من ♪ آه گیسوی انبوه رها میکنی با من بیچاره چه ها میکنی هر چه شب و روز جفا میکنی سرخوشم انگار وفا میکنی آه، آه در صف بازارِ تو من پیش تر نیش تو از عقرب کَج نیش تر میزنی آتشِ من بیشتر در صف بازارِ تو من پیش تر نیش تو از عقرب کَج نیش تر میزنی آتشِ من بیشتر سرخوشی از روز و شب آزارِ من باز هوایی شده ای یار من خواه نخواهی شده ای یار من باز هوایی شده ای یار من خواه نخواهی شده ای یار من باز مرا تا به کجا میکِشی باز کجایی شده ای یار من باز کجایی شده ای یار من ♪ بسته به گیسوی تو ایمان من زلف پریشان تو و جان من جان تو و حال پریشان من وای رسیده است کجا کار من وای رسیده است کجا کار من باز هوایی شده ای یار من خواه نخواهی شده ای یار من باز هوایی شده ای یار من خواه نخواهی شده ای یار من باز مرا تا به کجا میکِشی باز مرا تا به کجا میکِشی باز کجایی شده ای یار من باز کجایی شده ای یار من باز هوایی شده ای یار من باز هوایی شده ای یار من