بی کسم ای کس که چو من بی کسی بی کس و کاری که ز دلواپسی بی کسم ای کس که چو من بی کسی بی کس و کاری که ز دلواپسی بس که به دادم نرسیده کسی آمده ام آمده ام تا تو به دادم رسی مردم دیوانه خسم خوانده اند از در این خانه پسم رانده اند مردم دیوانه خسم خوانده اند از در این خانه پسم رانده اند هرکه به چشمان تو آید خسی آمده ام آمده ام تا تو به دادم رسی آمده ام تا تو نگاهم کنی تا تو کم از بار گناهم کنی آمده ام تا تو نگاهم کنی تا تو کم از بار گناهم کنی گشته ام از کرده پشیمان بسی آمده ام آمده ام تا تو به دادم رسی بی کسم ای کس که چو من بی کسی بی کس و کاری که ز دلواپسی بی کسم ای کس که چو من بی کسی بی کس و کاری که ز دلواپسی بس که به دادم نرسیده کسی آمده ام آمده ام تا تو به دادم رسی