ای بی تو دل تنگم، بازیچه ی توفان ها چشمان تب آلودم، باریکه ی باران ها مجنون بیابان ها، افسانه ی مهجوری است لیلای من اینک من، مجنون خیابان ها آویخته ی دردم، آمیخته ی مردم تا گم شوم از خود گم، در جمع پریشان ها مشتاقی و مهجوری، دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد، پایاب شکیبایی ♪ با این تپش جاری، تمثیل من است آری این بارش رگباری، بر شیشه ی دکان ها با زمزمه ای غم بار، تکرار من است انگار تنهایی فوّاره، در خالی میدان ها دریاب مرا ای دوست، ای دست رهاننده تا تخته برم بیرون، از ورطه ی توفان ها از ورطه ی توفان ها مشتاقی و مهجوری، دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد، پایاب شکیبایی