دیریست کاین آشفته دل گم کرده ره دنبال تو در گلشن و در بوستان می جوید او تمثال تو با چشم سر می جویدت با چشم دل می پویدت خالی ز تو این دیدگان ، این سینه مالامال تو (این حال من احوال من در حسرت و آمال تو) (این روز من این سوز من ، حال این من و این حال تو) حال این من و این حال تو این وصف قیل و قال تو این تیره روزی بخت من وآن صبح روشن فال تو (حال این من و این حال تو این وصف قیل و قال تو) (این تیره روزی بخت من وآن صبح روشن فال تو) ♪ دیریست که این آشفته دل گم کرده ره دنبال تو در گلشن و در بوستان می جوید او تمثال تو عشقت پی جان آمده صبرم به پایان آمده خون دل شیدای من آخر شود پامال تو (این حال من احوال من در حسرت و آمال تو) (این روز من این سوز من ، حال این من و این حال تو) حال این من و این حال تو این وصف قیل و قال تو این تیره روزی بخت من وآن صبح روشن فال تو حال این من و این حال تو این وصف قیل و قال تو این تیره روزی بخت من وآن صبح روشن فال تو حال این من و این حال تو این وصف قیل و قال تو این تیره روزی بخت من وآن صبح روشن فال تو حال این من و این حال تو این وصف قیل و قال تو این تیره روزی بخت من وآن صبح روشن فال تو حال این من و این حال تو این وصف قیل و قال تو این تیره روزی بخت من وآن صبح روشن فال تو