هر مرگ اشارتیست به حیاتی دیگر ♪ از کسی نمی پرسند چه هنگام می تواند خدانگهدار بگوید از عادات انسانی اش نمی پرسند از خویشتنش نمی پرسند زمانی به ناگاه باید با آن رو در روی در آید تاب آرد، بپذیرد وداع را درد مرگ را فرو ریختن را تا دیگر بار بتواند که برخیزد ♪ جویای راه خویش باش از اینسان که منم در تکاپوی انسان شدن در میان راه دیدار می کنیم حقیقت را آزادی را خود را در میان راه می بارد و به بار می نشیند دوستی که توانمان می دهد تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری اینست راه ما تو و من ♪ در وجود هرکس رازی بزرگ نهان است داستانی، راهی، بیراهه ای طرح افکندن این راز راز من و راز تو راز زندگی پاداش بزرگ تلاشی پرحاصل است ♪ بسیار وقت ها با یکدیگر از غم و شادی خویش سخن ساز می کنیم اما در همه چیزی رازی نیست گاه به سخن گفتن از زخم ها، نیازی نیست سکوت ملال ها از راز ما سخن تواند گفت ♪ به تو نگاه می کنم و می دانم تو تنها نیازمند یک نگاهی تا به تو دل دهد آسوده خاطرت کند بگشایدت تا به در آیی من پا پس می کشم و دری نیم گشوده به روی تو بسته می شود ♪ پیش از آنکه به تنهایی خود پناه برم از دیگران شکوه آغاز می کنم فریاد می کشم که ترکم گفته اند چرا از خود نمی پرسم کسی را دارم که احساسم را اندیشه و رویایم را زندگیم را با او قسمت کنم؟ آغاز جدا سری شاید از دیگران نبود ♪ حلقه های مداوم پیاپی تا دوردست تصمیم درست صادقانه با خود وفادار می مانم آیا؟ یا راهی سهو تر اختیار می کنم؟ ♪ بی اعتمادی دریست خودستایی و بیم چفت و بست غرور است و تهی دستی دیوار است و لولاست زندانی را که در آن محبوس رای خویشیم دلتنگیمان را برای آزادی و دلخواه دیگران بودن از رخنه هایش تنفس می کنیم تو و من توان آن را یافتیم که برگشاییم که خود را بگشاییم