زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست (چرا ز کوی خرابات روی برتابم) (چرا ز کوی خرابات روی برتابم) (کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست) (کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست) جز آستان توام در جهان پناهی نیست سر مرا بجز این در حواله آگاهی نیست خزینهٔ دل حافظ به زلف و خال مده که کارهای چنین حد هر سیاهی نیست (کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست) (کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست) ♪ زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست (چرا ز کوی خرابات روی برتابم) (چرا ز کوی خرابات روی برتابم) (کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست) (کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست) (کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست) (کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست)