آخرین فداکاری که یادمه توپ پلاستیکی بود که همیشه می شد لایه واسه رفیقش لجن و سنگ و آسفالت و جدول و ننگ و آشغال و تحمل می کرد همشم هم آره پای رفیقش آخرین عشقی که یادمه یه آقایی بود تو محله نه خوشتیپ نه عکسش بود رو مجله خاطر یکی رو میخواست بد چی کار کرد! وقتی خواستگارا شدن زیادتر خیال کرد نداره لیاقت پس نیگاه کرد به جیبش زیر لب زمزمه می کرد خودش از دست این جیبش چیا کشیده چکیدش یه قطره اشک اخم افتاد پایین غروب بود رفت دیگه تو محله هم نشد آفتابی بذار بیشتر فکر کنم، نه همین آخریش بود حواس پخشم و بذار جمعش کنم، نه همین آخریش بود بذار بیشتر فکر کنم، نه همین آخریش بود حواس پخشم و بذار جمعش کنم، از اولا این آخریا رو کمش کنم کلنگ وضع ما رو کی زد؟ روبانشو پاره کی کرد؟ کی ما رو اینجوری افتتاح کرد؟ که هرروز داریم میشیم خالی بیشتر از کجا داره نشأت میگیره؟ آخرین خندت مثل آخرین دوست نئشت میمیره فکر آخرین چیزا توی هر لحظت میرینه ما تحت فشاریم میشینه رومون ما ماتحت فشاریم یه بدن خالی ولی با قد چناریم مانکنای لنگ لباسیم وقتی هیچ دکتری نیست که بخوابی روی تختش ناچار به این کاری که بشاشی روی زخمت همه جاتم میگیره اون بوی گندش دیگه هر روز همه جا رو میزنی تو دید دیدنی شدی انقدر میزنی تو گیج حتی جادهی صافم میپری تو پیچ صبحا که بیدار میشی اولین چیزی که یادت میاد آخرین چیزیِ که دادی از دست خم میشی اگه ضمه نگیره ندیدی، ندیدی بذار بیشتر فکر کنم، نه همین آخریش بود حواس پخشم و بذار جمعش کنم، نه همین آخریش بود بذار بیشتر فکر کنم، نه همین آخریش بود حواس پخشم و بذار جمعش کنم، از اولا این آخریا رو کمش کنم