پر از خاطراتِ مبهم،گاهی خشمگین،گاهی توو فکرِ عاشقانه مردن داری تقصیر،نمی دونی خودت،پذیرایی کردیم حالِ مارو خوردن،سواره ها همه عابرارو کشتن پیاده ها ندیده راهِ باز مردن،تصویرِ تزویر،سایه کرد روی شهر تنها شدن ساده ها که لختن سکه فاصله انداخت حتی توی احساس،عشاق طعم نزدیکی رو از دور چشیدن دیگه خوب نمی شن باید یه تیکه از خودشونُ دور بریزن نه کوچه با جوبش،نه خیابونای شهرم نه حتی کشورم که از آدمای محزون پُره که زمین یکجا زیرِ تَلی از لجن مدفون شده به جاهای گرم و روشن عادت کردی آتیش حاصلِ سوختنِ چوبه،چیا می سوزن که تو راحت تر شی دنیا خراب شد خوابید با هر مردی کنار کشیدم ولی باهاش کنار نیومدم،نذاشتم بگه منم عروسکم دیگه ازش نمی آد لذتی به نگاهم،شاید این بوده بهترین اشتباهم هر ورِ تنم،توی شهرِ تو پخش و پلاست،از هر چاقویی یه بار خوردیم،تیکه هامو به هم بچسبون بعد بگو از رقص و شبات بگو،بگو بهم از درد تنم،بگو،که گوش بدم و حرف نزنم بگو پتی یا با لباس بودنِ عشق به راحتیِ تنش نه داره نسبت به پر و خالی بودنِ باک،از بلبلای فالش یه بِیت رویِ بیت،یه زیغ رو زیدت،یه ناخنِ تیز،یه کمرِ خم دهنم گشاد پیرهن پهن فقط فقر،فقر،فقر تنوع طلبای کم زیرِ گودیِ چشام،پریده رنگم،پخش و پلا،غش و ضعفِ کلاغ،عشق پنیر،کنجِ لباش رویاهام دورِ دور توو روحت اون پولت،بکش به رخِ من زورتُ نفرتهام از حنجرم سرِ منو زدن،واسه حرفات از هر چی کرِ بدترم صدام سردِ مث گذشتمِ پشتش پرده پرده هرکی زده برده هر کی نزده هم زدم جواب خورده هامو نمی دم نمی ارزه به دردش شبیهِ منه حرفش هر کی،با پای لخت دویید هرکی نزد توو کارِ مفت خوری،هرکی از پیر شدن ریخت ترسش هرکی که واسش لیوانُ پر کنی هر ورِ تنم،توی شهرِ تو پخش و پلاست،از هر چاقویی یه بار خوردیم،تیکه هامو به هم بچسبون بعد بگو از رقص و شبات