ممنوع بود بوسه ها تو شهر من متروک بود کوچه های سرد شب صدا پوسید تو شب غم ممنوع بود نفس گرم تو سرما تو سرما تو سرما وقتی که زمان به ثانیه نمیده بها دقیقه از حال بد نمیشه رها وقتی انجماد گریبان قلب ها رو گرفت ساعت خوش نمی اومد به دیدن ما ولکن نبوده مونده خستگی به تن مهلک ترین سم بوده زهر نیشه غم وقتی حماقت میشه بوی عطر همیشه خوشبو مرد خیره سر کمدا از لباس پر قفسه ها از کتاب خالی همه هویت ها جعلی تا که بگن ماها فرق داریم تو پریم پر از جنجالیم الماسیم برف هست هیزم هست سرما نیست میخوان راه براشون باشه باز واسه مصرفا توی خواب خفه کنن داد و ناله ها میرسه به گوش درمیادش بوش یخ بدن آب میشه وقتی خون میرسه به جوش آدمای مریض حال این دنیای غریبانه دور و ور زیادن ولی نگیرشون جدی اونایی که نمیتونن اهل انتقادن دائم چیدن مانع پشت مانع نگیرشون جدی هیچی نیستش عادلانه عاقلانه اینه عاشقانه بایستی تو صف زندگی شاعرانه حالا که به کام ما نیست راحتی و شادمانی قطع امید کامل از گروه ها و پارلمانیم خودمم و خودم ساز مخالفم شکستنی نیست کشیدن نفس گرم سخته ولی توی هنجرم سکندری نیست اگه زندم پیش مرگ گذاشتم گرو ریش گرمای بی قوم و خیش با چشای خیس بدون آئین و کیش داد میزنه دلم میشه ریش نمیتونم گاف بدم بازم باید را برم تو سرما تو سرما تو سرما