مرا گویی چه سانی؟ من چه دانم؟ کدامی و از کیانی؟ من چه دانم؟ مرا گویی چنین سرمست و مخمور ز چه رتل گرانی من چه دانم؟ مرا گویی در آن لب او چه دارد؟ کز او شیرین زبانی، من چه دانم ؟ مرا گویی در این عمرت چه دیدی؟ به از عمر و جوانی من چه دانم بدیدم آتشی اندر رخ او چو آب زندگانی، من چه دانم؟ اگر من خود توام پس تو کدامی؟ تو اینی یا تو آنی من چه دانم؟ چنین اندیشهها را من که باشم تو جان مهربانی من چه دانم مرا گویی که در راهش مقیمی مگر تو راهبانی من چه دانم؟ مرا گاهی کمان سازی گهی تیر تو تیری یا کمانی؟ من چه دانم؟ خنک آن دم که گویی جانت بخشم بگویم من تو دانی من چه دانم؟ بگویم من تو دانی من چه دانم؟ بگویم من... Enz