چه دیدم من در آن شب میان خواب خاکی چه می گفت آنکه میخواند مرا بر قاب خاکی چه خواندند و شنیدند از این خاکی والا نشان می داد ره نورش به هر مهتاب خاکی ♪ منور سایه اش مهرش فزون بر هر چه خورشید هزار افسانه می گویند از این ارباب خاکی میان هر چه تاریکی مرا میخواند روشن میان هر چه تاریکی مرا میخواند روشن چه نوری بود بر تاریکی اصحاب خاکی ♪ من و خاک و جهان و قدیسان مغلوب مهرش من و خاک و جهان و قدیسان مغلوب مهرش ز اشک خاکی اش جوشیده هر دم آب خاکی ز اشک خاکی اش جوشیده هر دم آب خاکی هر آنچه گفته اند از آسمان ها غفلتی بود بنازم بر زبان خاکی و القاب خاکی چه دیدم من در آن شب میان خواب خاکی چه می گفت آنکه میخواند مرا بر قاب خاکی چه خواندند و شنیدند از این خاکی والا نشان می داد ره نورش به هر مهتاب خاکی منور سایه اش مهرش فزون بر هر چه خورشید هزار افسانه می گویند از این ارباب خاکی میان هر چه تاریکی مرا میخواند روشن میان هر چه تاریکی مرا میخواند روشن چه نوری بود بر تاریکی اصحاب خاکی ♪ کتاب قدیسان می را نجس خواند بر آنان مطهر شد شراب از زخمه مضراب خاکی به خاکت ره مده هر عرشی و هر آسمانی مگر ما را چه شد از وصلت و انساب خاکی ♪ چه دیدم من در آن شب میان خواب خاکی چه می گفت آنکه میخواند مرا بر قاب خاکی چه خواندند و شنیدند از این خاکی والا نشان می داد ره نورش به هر مهتاب خاکی