بهرهی دیدم برگ خزان پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا بود ♪ چو زگلشن روکرده نهان در رهگذرش باد خزان چـون پیک بلا بود ♪ ای برگ ستمدیده پاییزی آخر تو زگلشن زچه بگریزی روزی تو هم آغوش گلی بودی دلداده ومدهوش گلی بودی ♪ ای عاشق شیدا دلـــداده رســوا گویمت چرا فسردهام درگل، نه صفایی باشد نه وفایی جز ستم ز وی نبرده ام خار، خار غمش در دل بنشاندم در ره او من جان بفشاندم تا شد نوگل گلشن و زیب چمن ♪ رفت آن گل من از دست با خار و خسی پیوست من ماندم و صد خار ستم وین پیکر بی جان ای تازه گل گلشن پژ مرده شوی چون من هربرگ توافتد به رهی پژمرده و لرزان ♪ به رهی دیدم برگ خزان پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا بود ♪ چو زگلشن روکرده نهان در رهگذرش باد خزان چـون پیک بلا بود