زان سبوی گلریز، در پیاله ام ریز، کاروانی از گل می آید سرمستِ دیدار، ابر نوبهاران، می بارد بر جانِ هوشیار آغازی تو ساقی، پایانی تو ساقی، پیدایی تو ساقی، پنهانی تو ساقی ♪ با تو رفتن بی نشانِ عاشقانه با تو بودن دل نهادن دل سپردن از زبانِ تو شُنودن عاشقان را خبرِ باد بهاران داری گل و گلبرگ و طراوت بوی باران داری همرهِ خلوتِ شب آمده ای باز در دیده دارم شعر باران ابر بهاران یاد یاران یادِ رخسارِ تو خورشیدِ دلم شد مهمانِ چشمم رویای تو در باغِ جانم آوای تو مثلِ نسیمی، بر موجِ آب مثلِ پریدن پرواز خواب ♪ بر بالِ ابری پنهان رویای مستی در خوابِ برگی تنها پروازِ هستی در ماه باران باران اندوهِ پاییز آمد هزاران لحظه پرنده من تو بخوان از روزگاران روزی پرنده من تو بمان در باغ جانم بخوان ترانه ها را در سبزه زاران ببین پروانه ها را تو همنشین و آشنایِ خسته هایی پر بسته هایی آتشِ عشقِ جان رسته هایی همه غنچه ها گرفته از تو نام همه لاله ها گرفته از تو جان زان سبوی گلریز، در پیاله ام ریز، کاروانی از گل می آید سرمستِ دیدار، ابر نوبهاران، می بارد بر جانِ هوشیار بالایی تو ساقی، والایی تو ساقی، دریایی تو ساقی، صحرایی تو ساقی آغازی تو ساقی، پایانی تو ساقی، پیدایی تو ساقی، پنهانی تو ساقی مستی تو ساقی، هوشیاری تو ساقی، رازی تو ساقی، بیداری تو ساقی بالایی تو ساقی، والایی تو ساقی، دریایی تو ساقی، صحرایی تو ساقی آغازی تو ساقی، پایانی تو ساقی، پیدایی تو ساقی، پنهانی تو ساقی مستی تو ساقی، هوشیاری تو ساقی، رازی تو ساقی، بیداری تو ساقی بالایی تو ساقی، والایی تو ساقی، دریایی تو ساقی، صحرایی تو ساقی آغازی تو ساقی، پایانی تو ساقی، پیدایی تو ساقی، پنهانی تو ساقی مستی تو ساقی، هوشیاری تو ساقی، رازی تو ساقی، بیداری تو ساقی