در این سرای بی کسی، کسی به در نمیزند به دشت پر ملال ما، پرنده پر نمیزند ♪ یکی ز شب گرفتگان، چراغ بر نمیکند کسی به کوچه سار شب، در سحر نمیزند ♪ نشسته ام در انتظار، این غبار بی سوار دریغ کز شبی چنین دریغ کز شبی چنین، سپیده سر نمیزند ♪ گذرگهیست پُر ستم، که اندر او به غیر غم یکی صلای آشنا، به رهگذر نمیزند یکی صلای آشنا، به رهگذر نمیزند ♪ چه چشم پاسخ است از این، دریچه های بسته ات برو که هیچ کس ندا، به گوش کر نمیزند برو که هیچ کس ندا، به گوش کر نمیزند ♪ نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست وگرنه بر درخت تر، کسی تبر نمیزند وگرنه بر درخت تر کسی تبر نمیزند