دل ز دستم رفت و جان هم بی دل و جان چون کنم سر عشقت آشکارا گشت پنهان چون کنم ♪ دل ز دستم رفت و جان هم بی دل و جان چون کنم سر عشقت آشکارا گشت پنهان چون کنم ♪ هر کسم گوید که درمانی کن آخر درد را چون به دردم دائماً مشغول درمان چون کنم ♪ چون خروشم بشنود هر بی خبر گوید خموش می تپد دل در برم، می سوزدم جان چون کنم می تپد دل در برم می سوزدم جان چون کنم ♪ دل از من بُرد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد ♪ شب تنهایی ام در قصد جان بود خیالش لطف های بی کران کرد صبا گر چاره داری، چاره داری، وقتِ وقت است که درد اشتیاقم، قصد جان کرد، قصد جان کرد