صدایم کن صدای تو به شب پروانه میدوزد نگاهم کن نگاه تو برایم خانه میسازد بخند ای صبح نورانی پس از شب های طولانی که هر اعجاز لبخندت مرا بیگانه میسازد ببار ای آبی آرام در صحرای خشک من سحر باغم درختانم برایت لانه میسازد بریز ای شوق پیدرپی به صحراهای آبادم خرابم کن خراب تو مرا دیوانه میسازد تو آتش باش و برپا شو به سرتاباپای شعر من من آوازم که از عشقی کهن افسانه میسازد پریشان شو پریشان تر از آن شب های طوفانی نسیم از شهر ویرانم برایت شانه میسازد صدایم کن صدای تو به شب پروانه میدوزد نگاهم کن نگاه تو برایم خانه میسازد ببار ای آبی آرام در صحرای خشک من سحر باغم درختانم برایت لانه میسازد بریز ای شوق پیدرپی به صحراهای آبادم خرابم کن خراب تو مرا دیوانه میسازد تو آتش باش و برپا شو به سرتاباپای شعر من من آوازم که از عشقی کهن افسانه میسازد پریشان شو پریشان تر از آن شب های طوفانی نسیم از شهر ویرانم برایت شانه میسازد