دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند پنهان خورید باده که تعزیر میکنند گویند رمز عشق مگویید و مشنوید مشکل حکایتیست که تقریر میکنند ناموس عشق و رونق عشاق میبرند عیب جوان و سرزنش پیر میکنند ما از برون در شده مغرور صد فریب تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر میکنند جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز باطل در این خیال که اکسیر میکنند تشویش وقت پیر مغان میدهند باز این سالکان نگر که چه با پیر میکنند می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر میکنند