بخت از دهان دوست نشانم نمیدهد دولت خبر ز راز نهانم نمی دهد از بهر بوسه ای ز لبش جان همی دهم اینم همی ستاند و آنم نمی دهد مردم از این فراق که در آن پرده رام نیست یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بین کانجا مجال باد وزانم نمی دهد چندان که بر کنار چو پرگار می شدم دوران چو نقطه ره به میانم نمی دهد دوران چو نقطه ره به میانم نمی دهد مردم از این فراق که در آن پرده رام نیست یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بین کانجا مجال باد وزانم نمی دهد چندان که بر کنار چو پرگار می شدم دوران چو نقطه ره به میانم نمی دهد دوران چو نقطه ره به میانم نمی دهد شکر به سخت دست دهد عاقبت ولی بد عهدی زمانه زمانم نمی دهد بخت از دهان دوست