یه صبح با صدای زنگ سرد ساعت استرس یه صبح با سرعت قدم های تند و مضطرب یه صبح با گلوی سوخته از چای هنوز داغ یه صبح با رقبت عشق بازیِ خسته تو تنت صبح ، ظهر ، شب همه روزامون شده مثله هم صبح ، ظهر ، شب همه روزامون شده مثله هم تا ظهر با ترس از تحویل کاره نیمه تمام تا ظهر با جیبای بی پول و ویترین های حرام تا ظهر با سر و کله زدن با کرها و کورها تا ظهر با سنگینیه پلکای خسته بعده ناهار صبح ، ظهر ، شب همه روزامون شده مثله هم صبح ، ظهر ، شب همه روزامون شده مثله هم شب شد باز سره ایستگاه مترو بازهم انتظار شب شد باز نگاه نا امید عابر به سوار شب شد باز پاهای خسته ی تو بازهم پله ها حتی یه بار چرا نرفتن از تو بالا این پله ها صبح ، ظهر ، شب همه روزامون شده مثله هم صبح ، ظهر ، شب همه روزامون شده مثله هم صبح ، ظهر ، شب همه روزامون شده مثله هم صبح ، ظهر ، شب همه روزامون شده مثله هم صبح ، ظهر ، شب