سالها دل طلب جام جم از ما می کرد وآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد گوهری کز صدف کُوْن و مکان بیرون است طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد مشکل خویش بَرِ ِ پیرِ مُغان بردم دوش مشکل خویش بَرِ ِ پیرِ مُغان بردم دوش کو به تایید نظر حل معما میکرد دیدمش خرم و خندان، قدحِ باده به دست و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد گفتم: این جام جهان بین به تو کِی داد حکیم؟ گفت: آن روز که این گنبد مینا میکرد گفت: آن یار، کز او گشت سر دار بلند گفت: آن یار، کز او گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد