بگو به باران ببارد امشب بشوید از رخ غبار این کوچه باغ ها را که در زلالش سحر بجوید ز بی کران ها حضور ما را من و تو بیدار و محو دیدار سبک تر از ماهتاب و از خواب من و تو بیدار و محو دیدار سبک تر از ماهتاب و از خواب بگو به باران ببارد امشب بشوید از رخ غبار این کوچه باغ ها را که در زلالش سحر بجوید ز بی کران ها حضور ما را در این شب پای مانده در قیر ستاره سنگین و پا به زنجیر کرانه لرزان در ابر خونین تو دانی آری تو دانی آری تو دانی آری تو دانی آری دلم ازین تنگنا گرفته دلم ازین تنگنا گرفته من و تو بیدار و محو دیدار سبک تر از ماهتاب و از خواب من و تو بیدار و محو دیدار سبک تر از ماهتاب و از خواب تو دانی آری تو دانی آری دلم ازین تنگنا گرفته دلم ازین تنگنا گرفته دلم ازین تنگنا گرفته دلم ازین تنگنا گرفته دلم ازین تنگنا گرفته دلم ازین تنگنا گرفته دلم ازین تنگنا گرفته