به من از روزهای كوتاه شبای سرد زمستون زوزه سگ های ويلون شب خلوت خيابون زير سقفای شكسته رگ تند باد و بارون گنجه های پر ز هيچی حسرت يه لقمه نون بگو بگو با همیم ولی از دوريت نگو منو نترسون منو نترسون منو نترسون بگو بگو با همیم ولی از دوریت نگو منو نترسون منو نترسون منو نترسون ♪ به من از سرفه برگا سينه زخمی پاييز ترس گنجشكای عاشق از مترسک های جاليز سر موندن و نرفتن بوته با گلاش گلاويز پُرِ پَرهای شكسته ست قفسای زرد پاييز بگو بگو با همیم ولی از دوريت نگو منو نترسون منو نترسون منو نترسون بگو بگو با همیم ولی از دوریت نگو منو نترسون منو نترسون منو نترسون ♪ به من از دستای تب دار لبای تناس بسته روی ریگ داغ دویدن با پای زخمی و خسته ديدن مردی كه زير سايه خودش نشسته با همه آوارگی هاش دل به موندن تو بسته بگو بگو با همیم ولی از دوريت نگو منو نترسون منو نترسون منو نترسون بگو بگو با همیم ولی از دوریت نگو منو نترسون منو نترسون منو نترسون ♪ کسی كه می پندارد تمامی ميوه ها زمانی می رسند كه توت فرنگی از انگور هيچ نمی داند