تا فراز موج گل ها، طره زلفان رها کن تا فراز موج گل ها، طره زلفان رها کن ای به هم پیوسته ابرو آهوان دشتها را، شرم چشمان تو جادو لحظه ای گیسو بیفشان طره زلفان رها کن ♪ نقش تو بود آنکه آن شب، با نسیم صبحگاهی گیسوان تاک ها را، شانه میکرد ♪ این تو بودی آنکه با من، لاله ها را بر می افروخت در میان کوچه های روشنی، پیمانه می کرد ♪ ای نهفته شوکت صدها غزل در هر نگاهت آمد آن دیوانه آن زندانی چشم سیاهت ای پریشانم گرفته، با پریشانی گیسو ای به هم پیوسته ابرو ای پریشانم گرفته، با پریشانی گیسو طره زلفان رها کن طره زلفان رها کن