این روز نِی و شب باشد وآن شب نِی و روز است خورشید نِی و ماه است که نیمروز به فروز است دریا بنفش است و آسمان سُرَج فام طوطی نه پرنده است و نیست خوک زِ احشام سبزه به شتاء باشد و گرما زِ خزان است خرطوم زِ شیر و خر مُشک فشان است هرکس سخنی جز سخنم گفت چرند گفت یاسین به گوش خرو اندرز به کر گفت هرکس سخنی جز سخنم گفت چرند گفت یاسین به گوش خرو اندرز به کر گفت حلوا نه شیرین و تریاک نه تلخ است هرکس که چنین گفت زِ اَیادی فرنگ است تفتان به شمال باشد و البرز به جنوب است جز این گر نظری هست دروغ است دروغ است زمین نیست مدور چنین نیست مقدر جز توطئه ای نیست از آن قوم مُزَوَّر هرکس سخنی جز سخنم گفت چرند گفت یاسین به گوش خرو اندرز به کر گفت هرکس سخنی جز سخنم گفت چرند گفت یاسین به گوش خرو اندرز به کر گفت ♪ غیرت به رگ گردن و مردی به فلان است درستی به رندی و فضیلت به دکان است صداقت به دمپایی بزرگی به خویش است ترقی سه گام در پس و گامی به پیش است فلان چیز چنین است و فلان چیز چنان است آن اَت که عیان است چه حاجت به بیان است هرکس سخنی جز سخنم گفت چرند گفت یاسین به گوش خرو اندرز به کر گفت هرکس سخنی جز سخنم گفت چرند گفت یاسین به گوش خرو اندرز به کر گفت هرکس سخنی جز سخنم گفت چرند گفت یاسین به گوش خرو اندرز به کر گفت هرکس سخنی جز سخنم گفت چرند گفت یاسین به گوش خرو اندرز به کر گفت