پیش آن سلسله مو مشت ما وا شده بود وسط این همه کوه تیشه رسوا شده بود همه در ساحل عشق تشنه می رقصیدند روح مرموز عطش مثل دریا شده بود باز غوغا شده بود باز غوغا شده بود بهترین لحظه عشق با تو پیدا شده بود باز غوغا شده بود باز غوغا شده بود گر چه ای دف زن مست شیشه باده شکست یک بغل مستی و نور قسمت ما شده بود دیدم اهریمن شب در شب کشتن خویش آنقدر می زده بود تا اهورا شده بود رفته بودم به برش پیرهن پاره کنم یوسف از فرط جنون چون زلیخا شده بود گر چه ای دف زن مست شیشه باده شکست یک بغل مستی و نور قسمت ما شده بود دیدم اهریمن شب در شب کشتن خویش آنقدر می زده بود تا اهورا شده بود رفته بودم به برش پیرهن پاره کنم یوسف از فرط جنون چون زلیخا شده بود باز غوغا شده بود باز غوغا شده بود