سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی دریغ آن سایه رحمت که بر نااهل افکندی در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی