بیخبر رفت و دگر از او نیامد نامهای نه، کلامی نه، پیامی نه هفت شهر عشق را گشتم به دنبالش ندیدمش به کوچه ای، به بامی نه تا که غربت یار من در بر گرفت دل بهانههای خود از سر گرفت گرمی خورشید هم آخر گرفت کلبهام خاموش شد، آتشم افسرد غنچههای بوسهام، بر عکس او پژمرد باد یاد عاشقان را برد، باد یاد عاشقان را برد سالها رفتند و من دیگر ندیدم سروری نه، قراری نه، بهاری نه هفت شهر عشق را گشتم به دنبالش از آن همه گذشته، یادگاری نه تا که غربت یار من در بر گرفت دل بهانههای خود از سر گرفت گرمی خورشید هم آخر گرفت باد یاد عاشقان را برد، باد یاد عاشقان را برد