دامن کشان، ساقی می خواران، از کنار یاران مست و گیسو افشان، می گریزد در جام مِی، از شرنگ دوری، از غم مهجوری چون شرابی جوشان، مِی بریزد ♪ دارم قلبی لرزان به رهش، دیده شد نگران ساقی می خواران، از کنار یاران مست و گیسو افشان، می گریزد دارم چشمی گریان به رهش روز و شب بشمارم تا بیاید دارم چشمی گریان به رهش روز و شب بشمارم تا بیاید ♪ آزرده دل، از جفای یاری، بی وفا دلداری ماه افسونکاری، شب نخفتم با یادش تا دامن از کف دادم، شد جهان از یادم راز عشقش را در دل نهفتم ♪ از چشمانش ریزد به دلم، شور عشق و امید دامن از کف دادم، شد جهان از یادم راز عشقش در دل، تا نهفتم دارم چشمی گریان به رهش روز و شب بشمارم تا بیاید دارم چشمی گریان به رهش روز و شب بشمارم تا بیاید