هاها ها هاها هاها بیا بیا بیابیا امید ناامیدیها بیا چرا باشی تو دور از ما بیا رفتی از چه رو ای دیر آشنا بازآ تا نسوزی جان مرا بیا جانم به قربانت بیا بیا دستم به دامانت بیا تو همچون سایه ابری که در یکجا نمی مانی تو همچون خواب شبهایی که از چشمم گریزانی تو از راز نگاه من غم دل را نمیخوانی تو عشق سینه سوزم را نمیدانی نمیدانی امید ناامیدیها بیا چرا باشی تو دور از ما بیا هاها هاها هاها بیا بیابیا بیا امید ناامیدیها بیا چرا باشی تو دور از ما تو همچون سایه ابری که در یکجا نمی مانی تو همچون خواب شبهایی که از چشمم گریزانی تو از راز نگاه من غم دل را نمیخوانی تو عشق سینه سوزم را نمیدانی نمیدانی بیا جانم به قربانت بیا بیا دستم به دامانت بیاااا