صد ره در انتظارت،تا پشت در دویدم،پایم ز کار افتاد،وانگه به سر دویدم صد ره در انتظارت،تا پشت در دویدم،پایم ز کار افتاد،وانگه به سر دویدم شب رفت پیش چشمم،دنیا سیاه گردید،خورشید من نیامد،من بی ثمردویدم شب رفت پیش چشمم،دنیا سیاه گردید،خورشید من نیامد،من بی ثمردویدم تا یک صدای پائی،زان سوی در شنیدم،جستم تورا ندیدم،بار دگر دویدم تا یک صدای پائی،زان سوی در شنیدم،جستم تورا ندیدم،بار دگر دویدم صد ره در انتظارت،تا پشت در دویدم،گشتم تو را ندیدم،بار دگر دویدم شاید دل تو می سوخت،بهتر ندید چشمت،چون با لبان خشک و چشمان تر دویدم شاید دل تو می سوخت،بهتر ندید چشمت،چون با لبان خشک و چشمان تر دویدم در فکر گفتگویت از خواب خود گذشتم،در انتظار رویت،شب تا سحر دویدم در فکر گفتگویت از خواب خود گذشتم،در انتظار رویت،شب تا سحر دویدم شب رفت پیش چشمم،دنیا سیاه گردید،خورشید من نیامد،من بی ثمردویدم شب رفت پیش چشمم،دنیا سیاه گردید،خورشید من نیامد،من بی ثمردویدم صد ره در انتظارت،تا پشت در دویدم،پایم ز کار افتاد،وانگه به سر دویدم صد ره در انتظارت،تا پشت در دویدم،پایم ز کار افتاد،وانگه به سر دویدم صد ره سرم به در کن،چون وقت وعده تو،هر قدر دیر تر شد،من تندتر دویدم صد ره سرم به در کن،چون وقت وعده تو،هر قدر دیر تر شد،من تندتر دویدم تا یک صدای پائی،زان سوی در شنیدم،جستم تورا ندیدم،بار دگر دویدم تا یک صدای پائی،زان سوی در شنیدم،جستم تورا ندیدم،بار دگر دویدم شاید دل تو می سوخت،بهتر ندید چشمت،چون با لبان خشک و چشمان تر دویدم شاید دل تو می سوخت،بهتر ندید چشمت،چون با لبان خشک و چشمان تر دویدم