تو گرگر کبود یخ که گنگ مالیخولیام میشه بهت چیزی بگم میشه ازت چیزی بخوام از مرز خاطره زنی متن نفس گم کردگی رویامو میشه پس بدی میشه منو به من بگی؟ از وسط نمایش گم کردن و پیدا شدن تکرار اشک و لمس شک پرسه تو دایره زدن رد شو که رد کنی منو از چم بن بست و قفس گل کن که باورم بشه این عشق نیست، معجزه اس رو موج اخبار سکون یه واقعه آتیش بزن دسته گل حادثه رو پرتاب کن به سمت من از یه ترانه رو به من از یه دریچه رو به تو پیدا شو ناگهانه و پل بزن عاشقانه و تا جلوه ی خودِ خودت بزن به جاده های نو دست منو بگیر و توو خلوت خونه گم نشو با رد پای اومدن ذهن جهانو شاد کن گذشته رو خط بزن و آینده رو آزاد کن! رو موج اخبار سکون یه واقعه آتیش بزن دسته گل حادثه رو پرتاب کن به سمت من