شعر من عذاب تو گزند تازیانه شد ضجه ی مغرور تنم ترنم ترانه شد حماسه ی زوال من در شب تلخ گم شدن ضیافت خواب تو را قصّه ی عاشقانه شد برای رند در به در این من عاشق سفر وای که بی کرانی حصار تو کرانه شد وای که در عزای عشق کشته شد آشنای عشق وای که نعره های عشق زمزمه ی شبانه شد ای تکیه گاه تو تنم سنگر قلب تو منم وای که نیزه ی تو را سینه ی من نشانه شد درخت پیر تن من دوباره سبز میشود که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد وای که در خصور شب در بزم سوت و کور شب شب کور وحشت تو را قلب من آشیانه شد وای که آبروی تو مرد انا الحّق گوی تو بر آستان کوی تو جان داد و جاودانه شد من همه زاری منم زخمی زخمه ی تنم برای های های من زخمه ی تو بهانه شد درخت پیر تن من دوباره سبز میشود هر چه تبر زدی مرا زخم نشد جوانه شد ای تکیه گاه تو تنم سنگر قلب تو منم وای که نیزه ی تورا سینه ی من نشانه شد درخت پیر تن من دوباره سبز میشود که زخم هر شکست من حضور یک ترانه شد