زورِ بازوی من تازیانه ی الهه یِ رو تنِ پر از درد تاریخِ توئه من با آلت تاریکم که لونه ی زجره گرفتم جلوی نورِ رو شادی گلتو نه پای فراری داری نه صدای رسا نه رسانه ای به غیر بهای فروش تن منِ متضاد تو موافقِ صدای بی جونت ببین که می بینم غمتو تو غروب مرد گدایی کردی غرورمو به موی سر تا کمر از ستاره آویزه عشقی و صلح من یه عنکبوت بزرگم و تار تنیدم دوره حصاره عاشقت و اون لبای خشکِ آزین به سرخاب تر تو معنی بزرگ ترین غم منی که به دوش کشیدم زخم هزاره ها رو به رخ بکش مظلوم چشما به کهکشانا رو به آتیش بکش دنیا رو با نور انگار کلِ جنس ما رو زده تار اون بسوزونم بسوزون هی صدای گرفته ی مادرِ طبیعت گوره لرزونِ مردای واقعی تر من از سرزمینِ پیر عروسکا یه کتاب عاشقونه ی بی الفبائم منو زدن به نام شومِ ابدیتت همون دو تا چشمی که تو رو دیدنت با من شادی گلمو و رشدِ تو تاریکی کشت صدای منو قانونِ هم آمیزی برد مهم نیست واقعا مهم نیست کوه بسازید از تن رو تنای جنس ما ولی اگه یه روزی رسیدید به خورشید رو تنِ گرمِ هم جنسش با من بنویسید قتل، بنویسید زن بنویسید زباله ی مقدس جبر بنویسید از بلندای لطیفه افتاد بنویسید از ثریای غریب عشاق بنویسید اگه به گلِ من رسیدید این یعنی معنی روحِ بزرگِ منو یگانگی رو دیدید من از سرزمینِ پیر عروسکا یه کتاب عاشقونه ی بی الفبائم من از سرزمینِ پیر عروسکا یه کتاب عاشقونه ی بی الفبائم من از سرزمینِ پیر عروسکا یه کتاب عاشقونه ی بی الفبائم می بینم همه حرکاتو کاتوره ای صاف هرگونه کاتو نکته یِ پنهانِ علتِ کتاب و گور ابدی ورق و لغاتو می بینم با هم خو گرفتید خبر دارم از ابتدا انتهاشو از هر زاویه ای این نگاهو هم به چشمِ مکمل هم اشتباهو می بینم گرونِ طبیعت نیست به قدرِ این غریزه با این که پیشتون فقط یه غریبم دیده هاتون این محبتو ندیده پشتِ آسمون کهربای قرمز منِ یگانه نامه ها رو گرفته شما هم فقط جسم بی جونو دیدید نه تنِ خورشید پره از نوشته من نه نسبت تازیانه نه معنی کتابای عاشقانه نه دلیلِ آفرینش آشیانه است نه انتخاب تونم به حامیانه یه لکه اگه بود ناخالصی دنیا کن فیکون می شد جهان اگه قانونه این همه ضدِ قانونو به وجود میکُشت پس برای جوابِ سؤالای لابه لای کهرباها علتی مجهوله ولی علت ناگفته ی عهد من و تارا شما عاید بایدی به دیدن شدین نگاهِ غایتی به زیدن تولیدمثلی شاید دیده لطیفه هایی به این آدم