تو خواب این گرده افشونیای بی رمق من رویاهام چیدم از بزم این جنگ بی ثمر دنیا چقدر قشنگ بود وقتی اولین پروانه دل از قفس تنگ پیله کند و بال باز کرد چی میشد همه مثل پروانه ها لال باشن چی میشد من فقط یه پیچ و تاب موی پریشون بافته شده از این خیال خام باشم ولی هنوزم همون باد بدون زادگاهم بهم یاد دادن تقلای بیهوده هیچه بگو فرق زمان چیه با من که شدم تلف تو این کینه اما، هنوزم می نویسه شاعر نه مثل معبود تو که مدیون وصال واوه وگرنه این مکان باطل محفل ناقل صدای باده که این پرنده پرید از خوابش شهر اسرار آمیز پریا یه اشتباه بود اما قشنگی جاده به راهه اشتباهه شاید من همون پرندم که طبعش به تن طنین انداز قفس طلبه است تنیده ام به طواف تار و طرب طمع پر سقوط رو بلدم ولی چیزی یادم نیست پشت تموم تصاویر نوشتم پرواز کن پرواز از رو شاخه دختر شاه پریون چید تو کجای این قصه بودی وقتی بودنت از دست های باد هذیون ریخت، همین بود دینت تو اعماق تاریک امواج دریای کور کی چشم فانوست رو به ابر ها می دوزه ؟ این آب ها می خواستن از چی بگن برام تو دلشون نهان از دید من چه اسراری بوده ؟ مگه نه اینکه سیاه چشمت چادر صبحه من که رنگی نمی بینم تو این تابلوی مرده طوطی های سخنگو پرواز از یادشون میره انتهای جاده فقط صدای ظلمه بگو کجای تاریخ افتادی سرباز قدیمی که من هر چه قدر راه میرم نمیرسم به جاده اش این خشک سالی هر چی پیله کرد به باختن اما قنیمتاش رسید به پیر مرد خار کن می کشید وزن پوچی رو تو کوله بارش به دوش تو روزایی که مونده بود از خانواده به دور هیزم تر سوختن جوانه های عشق بود نه از لبای خشک جنگ بوسه های شیپور با من بزن از جرعه ی دم تا برسونمت از گل به یه بذر قول بده بعدش تو کلبه فقرت بشینیم پل بزنیم به قله ی فتح بشور مسیرم و دونم پروازم و باد های مخالف سقوط ام من جلوه ی عبور نورم تو گور پوچ ام یه جایی پشت انتهای این غروبه لونه ام منو تو چقدر شبیهیم به هم تو لب بومی من لب پنجره ات نشسته ام تو انتخابی من خود جبر ام تو به فکر دامی من می خوام باهاش برقصم فرمانروای مقلوب شده به آغوش عشق دلیل نرسیدن به ابتدا بود رویای کوه نورو فقط میشه دید تو کابوس چی میشد کفشهای فهمم اندازه پاهام بود