تو این روزا دلم خسته همه درها به روم بسته به جز دردو غمو گریه همه چیزم ز دست رفته منو گذاشتو رفت اون که هستیم از وجودش بود دل غمگینو خاموشم پر از شادی ز عشقش بود حالا قصه دل من یه ابر که باز نمیشه اگه هر دم هی بباره درد من درمون نمیشه تو اون شب شب بارونی با اون چشمای گریونی که رفتی از برم ای یار منو بردی به ویرونی تو رفتیو گذشت افسوس که عشق من خدایی بود تو ای قلبت جدا از من همه هستیم فدایی بود حالا قصه دل من یه ابر که باز نمیشه اگه هر دم هی بباره درد من درمون نمیشه حالا پشت شیشه تنها صدای بارون میپیچه اما هر چقدر میباره پیش اشکام کم میاره چشمای قشنگ اون بود که دلو انداخت به جونش دست گرمو مهربونش دلو کرده سایه بونش توی این شبهای تاریک روزای سرد جدایی دل من مونده به یادت دوباره یه روز میایی حالا قصه دل من یه ابر که باز نمیشه اگه هر دم هی بباره درد من درمون نمیشه حالا پشت شیشه تنها صدای بارون میپیچه اما هر چقدر میباره پیش اشکام کم میاره