رفتی و گفتی خدانگهدار بهت گفتم میری شالتو بردار شاید سردت شه هوا داغونه کاشکی اسمم رو یادت بمونه رفتی و حسی مثل دلشوره بهم می گفت قلبت از دلم دوره خنده هات می گفت دیگه آزادی گریه می کردم دست تکون دادی وقتی میرفتی آسمون ترس شد بارون بارید و حالم بدتر شد رفتی و من تو اوج دلسردی هی دعا کردم کاشکی برگردی یادته اون روزی که همو دیدیم بارون بارید و کلی خندیدیم چقد راه رفتیم تو هوایی سرد نم نم بارون خیسمون کرد زیر اون بارون چشمتو بستی گفتی همراهم تا تهش هستی گفتی می مونی تو غم و سختی یادته آره ؟ پس چرا رفتی بی نشون از تو من می گردم کل این شهرو زیر و رو کردم باد و بارون زد کلی غم اومد دیگه از بارونم بدم اومد Mohammad.agamirzaei