با شبنم اشک من ای نیلوفر شب گلبرگ های خویش را شاداب تر کن هر صبح از دامان خود خاکسترم را بر گیر و در چشمان بخت بی هنر کن ای صبح! ای شب! ای سپیدی! ای سیاهی! ای کوه! ای باد! ای رنج! ای یاد! ♪ ای غم که دست مهربانت جاودانه چون تاج زرین بر سرم بود بازیچه دست شما فرسود ای صبح! ای شب! ای سپیدی! ای سیاهی! ای کوه! ای باد! ای رنج! ای یاد! ای خیمه شب بازان افلاک! ای چهره پردازان چالاک! ای دست ناپیدای هستی! بازیچه چون فرسوده شد، بازیچه نو کن ای صبح! ای شب! ای سپیدی! ای سیاهی! ای کوه! ای باد! ای رنج! ای یاد! ای دست ناپیدای هستی! با اولین لبخند فردا خورشید خونین را بیفروز مهتاب غمگین را بیاویز با شبنم اشک من ای نیلوفر شب گلبرگ های خویش را شاداب تر کن هر صبح از دامن خود خاکسترم را بر گیر و در چشمان بخت بی هنر کن ای صبح! ای شب! ای سپیدی! ای سیاهی! ای کوه! ای باد! ای رنج! ای یاد!