ره به خرابات برد، عابد پرهیزگار سفرهٔ یک روزه کرد، نقد همه روزگار ترسمت ای نیکنام، پای درآید به سنگ شیشهٔ پنهان بیار، تا بخوریم آشکار مطرب یاران بگوی، آن غزل دلپذیر ساقی مجلس بیار، آن قدح غمگسار چند نصیحت کنند بیخبرانم به صبر درد مرا ای طبیب صبر نه درمان اوست میل ندارم به باغ انس نگیرم به سرو سروی اگر لایقست قد خرامان اوست