بیا تا عاشقی از سر بگيريم جهان خاك را در زر بگيريم بيا تا نوبهار عشق باشيم نسيم از مشك و از عنبر بگيريم زمین و کوه و دشت و باغ و جان را همه در حله اخضر بگیریم بيا تا قدر يكديگر بدانيم كه تا ناگه زهمديگر نمانيم غرض ها تيرگی ها دارد دوستي را غرض ها را چرا از دل نرانيم چو برخاكم بخواهی بوسه دادن رخم را بوسه ده که اكنون همانیم بيا تا عاشقی از سر بگيريم جهان خاك را در زر بگيريم بيا تا نوبهار عشق باشيم نسيم از مشك و از عنبر بگيريم نسيم از مشك و از عنبر بگيريم