صورتش نمیکنه حسشو ابراز انگار که داشمون قهرمانِ پوکره یا میگن پیچیدس شخصیتش انگار پنهانی آشتی کرده بتمنه با جوکرِ یا ممل اِمریکائیه محوِ کپیتالیسمه پرت از مرحله دنباله رویِ غرب و غرقِ زرق و برق منظره اینا رو اونایی بهش زدن برچسب که میزدن گاز از شکارش آروم که نکردن درداش ولش دارو بالاتر میرفت دُز و باز هم درد داشت دلش داغون جهنم میدید تا کار میکرد هر جا چِشش توو برزخ نداشت انگار در واسه بهشت که ساخت یه قایق و بعدش زد پارو خلاف جهتِ موج رفت وارون توو سالهایی که میشد فرهنگ نابود اینور اونور دنبالِ پلنگا بود خسته از شکستِ نسلش پَرسه میزد اینور اونور دیر وقت اونقد که کمک شه به درکِ درس که مسئله سخته حلش فقط واسه اون آسونه طرحش و بی خواب ، اون طراحِ سواله جوابو میخواد که میخوابن بیداره میخ ها رو تا بکوبه رو تابوتی که ترسِ کشته شدش تووشه چون رویِ دوششه فشارِ هر چی نمیدونه اما رنگارو میبینه ، طعما رو میچِشه میشنوه صدا ها رو درک میکنه نقشو توویِ نقشه میده نقش به نقاشی و حال میکنه دراره تا وقتی خرج میشه دَخل که میخواد بیشتر بهتر بیشتر بهتر بیشتر بهتر بیشتر بهتر اهلِ خراب کردن نیستش دوس داره آباد بشه میذاره چهار جا پس و پیش رو خشت تا آماده شه یه چهارتا نوشته هم داره باید آواز بشه آغازِ شعر گفت و شنود هدف رشد و نمو گُشنه ها گُشنن هنوز و حکم رانا گُندس شکم طبقات،اسیرن اکثریت دستِ کم ولی کثیراً طَمَع مرکزیتِ خلق که میگن مغزه میخواد دَر ره نه؟ سخته فهم فرقِ اونی که وطن پرست تر از همست پرندس و قفس بعد از قفسِ دنیا براش همش چرنده مسخرست پَر زدن حد رَد کرد نداشت حذف تهِ دید بستست در و برگشت سرِ عهد نه نترس نه که منفی باف باشه اتفاقاً هر چی خواست داره که میگه بهت میرسی بهش اگه واقعاً هستی خواستارش اونا که باشن میدونن میبرن جا نزنن چون با هم رویا نشونه میرن و میزنن صاف به هدف تا رنگارو میبینن،طعما رو میچِشَن میشنون صدا ها رو درک میکنه نقشو توویِ نقشه میده نقش به نقاشی و حال میکنه دراره تا وقتی خرج میشه دَخل که میخواد بیشتر بهتر بیشتر بهتر بیشتر بهتر بیشتر بهتر هنوز،رو سرش بندناست لُنگش هم کنارش آویزون زبونش تلخ و ادبیاتش هم کنایه آمیز اون نا میزونه نا میزونه حالش با همه توو صلح با خودش توویِ چالش مُچاله شعراش چالشون میکنه جا بشون میده دوباره توو سطل زباله چون داره میکُشه نقاطِ ضعفو پشتِ میزِ کارش شیطونشو درس میده تا بهش نده باجو میگیره حالشو چون حدِ وسط کارشو راه نمیندازه میکنه سهم و پس اندازشو صرفش تا که حداکثر باشه تا وقتی هست بی کَلَک کار خدافظ هر کی بدلکاره آره اصلِ بَدَل لاشه ماشه وصل به سر انگشت میپاشه کَلَتو با واژه پروردگارش هست باهاش و ملکه اش همش همراهش ترس هم وصل به چپ با هرچی طرف باشه پَ اگه هستی طرفدارش ببند حَلقو نزن حرفِ طلب کارانه چون باهم رنگارو میبینیم طعما رو میچِشَیم میشنویم صدا ها رو درک میکنه نقشو توویِ نقشه میدیم نقش به نقاشی و حال میکنیم دراریم تا وقتی خرج میشه دَخل که میخواد بیشتر بهتر بیشتر بهتر بیشتر بهتر بیشتر بهتر