مرا چشمی است خون افشان، ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید، از آن چشم و از آن ابرو جهان بس فتنه خواهد دید، از آن چشم و از آن ابرو غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو تو کافر دل، نمی بندی نقاب زلف و می ترسم که محرابم بگرداند خم آن دل ستان ابرو اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هوا داری به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو