یه ساعت و نیمه رو به دیوار نشستم توی دستم یه قلمو تو خیالم پر رنگه چشمامو میبندم باز این بار قلمو میذارم روی دیوار روی دیوار انگار دیوار داره باهام حرف میزنه یه پا اول یه جاده یه جیغ که آغازه یه باده یه سایه که دیگه پشت سر نیست یه اشک که با خالی شدن نيست میکشم یه دود از دور توی جنگل اواز جغد که میخونه از بر یه جنگ میون منطق و دل یه صبر از جنس کاه و گل میکشم انگار دیوار داره باهام حرف میزنه انگار دیوار داره باهام حرف میزنه یه سنگ که شیشه رو شکسته یه ابر که اسمونو بسته یه رود بلند به عمق دریا که اخرش میریزه به صحرا میکشم یه ترس با دو چشم سفید یه فاصله بین وهم و امید یه پیچ که توی گوش محکمه سرچشمه ی یه حرف مبهمه میکشم انگار دیوار داره باهام حرف میزنه انگار دیوار داره باهام حرف میزنه یه پوچ بزرگو یه دنیای وارونه یه لبخند تلخی که تا ابد باید بمونه میکشم ، میکشم قلمو ورمیدارم از رو دیوار من موندمو چن تا تیکه دود سيگار هرچی که توی وجودم بوده تکیده دیوار سفیده ، سفیده، سفیده دیوار سفیده ، سفیده، سفیده دیوار سفیده ، سفیده، سفیده دیوار سفیده ، سفیده، سفیده