آب ، خاک ، باد ، آتش ابرای تیره رعد و برق آسمون بارید آدمی ز خاک برخواست دست ها جفت ، رو به بالا آدمی و چهار درخواست آب ، خاک ، باد ، آتش پیش و بیش از اینکه خواست، داده بودی. کور بود؛ چشم دادی، دید، شاید ساده بودی. سنگ و چوب، برگ و میوه بر پا و چهار پا، ساکنین دریا، خزنده ها، پرنده ها. فردا: چید و نوشید، جون گرفت، خونه ساخت. سنگ تیز و چوب، نیزه. شکار کرد، کشت، دوشید، خورد؛ پوست کند، پوشید. عشق یا فشار روی... جفت گیری. چند وقت صبر، چاقی، درد، تولد، شروع نا خواستگی. رشد. بازی. رشد. یادگیری. رشد. باز رشد! برادر برادر کشت. سانسور. جمعیت زیاد تر شد، هجرت، نسبت های فامیلی دور، قوم، دسته بندی. تفاوت تو نوع پوشش، محیط زندگی، تغذیه، عقاید، نوع گویش. رسید به اختراع دایره، چرخ. سنگ آسیاب، طبیعت و تلفیق. خاک بارور شد، خورشید هم بازی، باد و آب کمک کردند آسیاب چرخید. آسیاب و دونه، آرد. با آب، خمیر. خاک و آب، کوره. کوره و خمیر و آتش، نان، قوت.روزی. شروع تمدن، افسار به گردن طبیعت. احساس قدرت.تکبر. انسان جز انسان، هر چیزی رو که میخواست اسیر دست خودش کرد و تاخت. اما: از اون به بعد همیشه چیزی ار تو اونو می خورد: ترس از باخت! هنوز نتونسته بود خود انسان رو به سلطه در بیاره. همین شد یه جای خالی توی اون همه پادشاهی. از اون یه بعد دست به هر چیزی زد پُرِش کنه، همین شد آغاز تباهی. از رئیس قبیله تا کدخدا و سلطان. شلاق، شکنجه، قتل عام، کشتار؛ اعدام، تبعید، تبعیض، مرز بندی، جنگ، نسل کشی، اختراع باروت، بمب شیمیایی. علم، تکنولوژی. فرقه ها و مذهب، اختلاف و قانون. انسان هنوز هم نون می خوره؛ ولی هنوز هم تو خودش یه خلاء حس می کنه، یه ترس. اسمشم گذاشته طمع تو قدرت طلبی، نتیجهاش هم تباهی. چون سلطه انسان به انسان هیچ وقت همیشگی و همه جانبه نیست. کاش به این فکر میافتاد که واسه سلطتنت رو آدما، شاید بهتره اول رو خودش سلطه داشته باشه؛ پادشاه خودش باشه. شاید. شاید. شاید. شاید. آب، خاک، باد، آتش.