راحتش کن ماشه رو بچکون جلو چشماش کشتی پدر و مادرشو برادر خواهرشو صورتش خاکی بود داره ازش گل میچکه حالا باورش شد که خانوم معلم دروغ گفته خدای "بزرگ" به حرف "کوچولو" ها گوش نمیده خدا تو این شهر شلوغ مرده دست عروسکشو فشار داد تو دستُ پیشونیشو چسبوند. به لوله ی تفنگتو چشاشو آروم بست به زبون مادریش گفت: منم بکش، تورو خدا منم بکش خونمون که خرابه شده خانواده ام تو کُشتی راستی من چیکارت کردم. مامان باباتو کشتم یا داداشو آبجیتو بیچاره نلرز، اگه سردته بیا لباس باباییمو بپوش اون دیگه نمی خوادش تو لالاییمو بخون با فشار انگشتت قول میدم بخوابم دیگه گریه نمی کنم ببین چشای من خشکه اگه لرزشی میشنوی تو صدام یکم بغضه قول میدم بخوابم با فشار انگشتت سرباز تو شغلت اینه رئیس دستور داد امثال تو انسانیت بریزن دور بریزن خون بگیرن جون هر وقت اون خواست مردم عادی بمیر اند زود یکی نوشت مرگ یکی نوشت امید یکی نوشت شب یکی نوشت خورشید یکی نوشت صلح یکی نوشت جنگ یکی نوشت ترس اون یکی "بهشتُ" دید کشیدن ماشه هارو رو هم عاشق هارو تو قبر کشیدن لاشه هارو، خون رنگشون کرد ماشین های زرهی کلاه های فلزی یه مشت بی گناهم باید تو این دوزخ بسوزن دود بود از صدای انفجار گوش سوت می کشید دست و پای قطع شده بوی گوشت سوخته زجه های بچه ها به گوش می رسید خبرنگار میکروفون به دست مرده بود از دوربین های رسانه های خبری خون میچکید میکروفون منم اینجا یکی دارم ولی این کجا و اون کجا منم کارم میده بوی خون ولی این کجا و اون کجا زیاد زِر بزنم منم زنده نمی زارن ولی این کجا و اون کجا ولی کلی از رفیقام گم شدن توی دود ولی این کجا و اون کجا لیوان ها پر به افتخارِ پیروزی بالا می رفت یه جایی که بمب بود نه موشک یه جای دیگه دور میشدن لایه دودا دست ب دست هم یه سرباز یه بچه یه عروسک