موج، شور می گَزید فَلس می بُرید تور از آب می کشید الماس می چکید صید زرین به دست روی دریا نشست قایقش سلانه می رفت (حوت) تور از آب می کشید از دور می شنید صید زرین به دست روی دریا نشست قایقش سلانه می رفت آه، ماهی طلا توی تور، روز شانس می تابه نور می لغزه توی دست می زنه باهام حرف می گه آزادم کن جاش بکن آرزو حقیقت داشت وجود موجود جادو جفتمونم دوریم از خونه هامون تو با قدرتت بی دریا حقیری، کمی کلی فاصله است بین خواسته هامون بده پول، هر چه قدر که تو دنیا هست بده زن، همه نشون بدن با دست بده سریع ترین وسیله ی این عصر بساز رو نوک کوه برام یه دونه قصر چرا کم بخوام پشیمون بشم فردا؟ بده تاج بشم پادشاه دریا غرقم توی افکار، آرزو رو لب هام خواستم بخوام، ماهی سر خورد تو دستام بر می گشت توی آب، آه هر چی نقشه کشیدم نقش بر آب از برخوردش با سطح یه موجی شروع شد تصویر توفان، طرح عذاب صید از سَوین دست روی دریا نشست قایقش سلانه می رفت شب روی عرشه ی کشتی آسمون خشمگین، اخمای مشکی می کشم تورِ بی پایان از دل دریا بی هیچ عشقی دید شده اسیر کهربای ماهی (هی، هی، هی، هی، هی) می شمره ترس ها، یکی، دوتا (هی، هی) دید شده اسیر خشم آب (هی، هی، هی) باد، رعد، رگبار، سر حد باد، رعد، موجا مثل یه سد باد، رعد، بادبان شده قطع باد، رعد، کشتی می شه غرق بی محابا پرسید از توفان ترسید دید شده اسیر کهربای ماهی (هی، هی) می شمره ترس ها، یکی، دوتا نیست دید شده اسیر کهربای ماهی بی محابا پرسید (آه) از توفان ترسید باد، رعد، باد، رعد، آب سرد باد، رعد، آب، من