دکمه ی پیرهن ، شکافِ مادگی رو ول کرد دل توو دل نداری نگه میداری گنج اینهمه زینت ، داره فریاد میزنه ثانیه شمار سینه ات به کجا حجرت کردم منِ بی کشور بوی وطن میشنوم از دهنت امشب تو عریان من آسوده ، تو عریان من آلوده داروی همنشینی خوردم گل و خوار بی راه بوده شاید عشق بود همو کم دیدیم یا نظر بازی بوده و جنگیدیم شاید هم با پول اینو خریدیم یا تاق (تاخت) میزنیم و چیزی سَر میدیم قرص و بی روح نگاه میکنه بوسه رو رو گلوت گلدوزی کن قبل از اینکه منو قربونی کنی سادگیتو عشق است تو برای من سوره صلحو میخونی دلم میخواست هم جنست باشم بفهممت اشک باشم برقصمت لب باشم بخندمت مرز باشم بگردمت میترسم بگم نشه این شعر از کجا نشونه رفت سینمو زد کلمه مصرع بیت بیت فواره زد لِی لِی میرم با انگشتام میون هوای نفس در رفت و اومد و شدی که برسی به سمرقند توو دل آب میشی شیرین و ترش ملس تلخ شوریده گی نخ نما هم منم من آویزه تنِ بی جونتم لامصب چقدر قشنگی به کدوم دین گرفتاری خداتو بپرستم آخه بین دو تا هیج ، گیج چرا این بودن همیشگی نیست چرا؟ چرا این بودن همیشگی نیست؟ فقط تو باشی ، فقط من فرو میریم توو هم توو خیالِ هم که تخته یه تخته کمه که سیاهیش روی ماه نگرفته به عمقِ هم سفر میکنیم مقصد مهم نیست چون مبدا جاییه که تو هستی از چی بترسیم ها ؟از چی بترسیم؟ چیزی نیست چی چی نه نه ، از چی بترسیم؟ چیزی نیست دکمه ها فرار از حلقِ جا دکمه پیرهنا فرار میکنن تا دیدنا