از من و تو روی ساحل تنها یک رد پا مونده رفتی اما رنگ چشمات تو نگاه دریا مونده از من و تو توی جنگل بین شاه بلوطهای پیر هنوزم عکس دو تا قلب رو تن درختها مونده از تو تنها یادی مونده پشت این پنجره ی سرد یاد اون چشمای نازت که منو دیوونه می کرد یاد اون ساعت سنگی، لحظه ی وداع آخر که بهت دوباره گفتم یه روزی دوباره پرپر کرد شب ویرونی آینه، شب سوختن ستاره شبی که با خنده گفتی: دیگه فایده یی نداره حالا من موندم و یادِ، عشقی که شکست و فرسود یاد آغوشی که یک روز تکیه گاه بغض من بود هنوزم وقتی غروبا دریا رنگ غم می گیره وقتی تو دستهای سخره موجی آهسته می میره من به یاد تو می افتم نازنین رفته از دست ولی افسوس دیگه انگار واسه گریه خیلی دیره